خواهر گلم خواهر گلم ، تا این لحظه: 26 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
اورانوساورانوس، تا این لحظه: 30 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره
سیاره منسیاره من، تا این لحظه: 9 سال و 23 روز سن داره
للیللی، تا این لحظه: 25 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

🌠سیاره

هیجان

امروز مامان قراره بره شاندیز واسه مراقبت از بابابزرگم اخه نوبت به مامانم رسیده . و اما فردا من و خواهری همچنان در هیجانات عروسی پسرعمه به سر خواهیم برد ...پنج شنبه ساعت هفت شروع میشه ،هنوز نمیدونم چه لباسی بپوشم ،چقدر استرس اوره فکر کردن بهش ....  
27 مرداد 1395

روز ها

اما بگم از امروز ،البته بهتره بگم از دیروز ،،،خوب دیروز که جمعه بود رفتیم شاندیز خونه بابابزرگم که اصلا حالش خوب نبود طفلکی اصلا نمیتونست چشماش باز نگه داره ،اما با همون وضعیت هی نگران من و نی نی (خواهرم)،بود و میگفت سرما نخورین ... اما امرووز ،امروز بعد از یه جلسه ی فوووق العاده مزخرف ازکلاسم ،مامان گفت داییم بابابزرگ اورده مشهد و برده بیمارستان ،ما هم رفتیم البته من و خواهرم توی ماشین موندیم و مامانم رفت داخل که بعد اومد و گفت سرم زدن و ازمایش گرفتن و احتمالا تا صبح کار خواهد داشت ... ایشالله همه مریضا شفا بگیرن پدر بزرگ مهربون مم همینطور....
24 مرداد 1395

ماشین نو...

اما خوشبختانه توی خونه اوضاع عالی بود ،با همفکری من و خواهری بابا امروز که مورخ ۱۸مرداد ۹۵بود وفتن و یه ماشین ثبت نام کردن ... البته بهمن ۹۵تحویل میگیریم امیدوارم با خوشحالی و سلامتی استفاده کنیم....
18 مرداد 1395

چرا ؟؟؟

امروز کلاس زیاد خوب نبود چون استادی که داریم از لحاظ رفتار با هنرجویان تعادل رو رعایت نمیکنه ،یعنی طرز برخوردش متفاوته ،نمیدونم به خاطر نوع پوشش من و خواهری اینطور رفتار میکنه ،یعنی افراد چادری تا این حد باید نادیده گرفته بشن . من که هرچقدر خواستم توجه نکنم نشد،حالم از این همه تبعیض بهم میخوره.
18 مرداد 1395

بدون عنوان

امشب رفتیم خونه داییم که از کربلا اومده بود ،بعد هم شام پیتزا خوردیم .ـ.. فردا پرو لباس بعلاوه جلسه شش کلاس خواهد بود به امید خدا...
18 مرداد 1395

جمعه پانزده مرداد

این جمعه رو یکم دیر شروع کردیم اخه دیشب با خواهری رفتیم طبقه بالاو بعد از چندین ماه کامپیوتر رو روشن کردیم و اهنگ ها و عکس هایی رو مرور کردیم که سراسر خاطره بود و این کار حدودا پنج ساعت طول کشید ... امروز هم وقتی بیدار شدم رفتم جلوی اینه تا موهامشانه بزنم که دیدم یک گل سنگ زیبا جلوی اینه بود بعد رفتم صورتم اب بزنم که دیدم کاکنوسهای قشنگی روی میز بودن ،هیچی بهتر از یک گل من رو خوشحال نمیکنه ...
15 مرداد 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به 🌠سیاره می باشد